ایلینایلین، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

دختر قشنگ من

بچه ها بزرگ میشن

ایلین و امیر عزیزم خیلی سریعتر از اونی که من فکر میکردم دارید بزرگ میشید یادمه پارسال این موقع ها و قتی خواب بودید با نگرانی نگاتون میکردم خدایا دو تا بچه کوچولو چطور بدون اینکه اسیبی به هیچ کدوم مخصوصا روحی نرسه  بزرگشون کنم چیکار کنم ایلین وقتی بزرگ شد احساس نکنه در حق اون ظلم شده یا برعکس .  الان میبینم که بزرگترین کمک ادم خود خداست و شما دوتا جیگر هم دارین بزرگ میشین و همبازی هم شدین و من خوشحال و راضی .همدیگه رو خیلی دوست دارید و ایلین با اینکه بعضی وقتها خودش داداشی رو میزنه یا اذیت میکنه< که به حساب بچکی میزاریم > خیلی امیر محمد رو دوست داره و همش مواظبه بچه ها اذیتش یا دعواش نکنه . بابایی یک ماهی رفته بود مام...
14 خرداد 1393

خدایا شکرت

یادمه اخرین بار که ivfکردم ابان 88 بود عصری با یک دنیا امید و استرس رفتم ازمایشگاه برای جواب تست بارداری ولی بازم منفی بود دنیا رو سرم خراب شد یک ساعتی همینجوری تو خیابان  با چشمای پر اشک قدم زدم به تلفن های بابایی هم اصلا جواب نمیدادم چی بهش بگم ؟ بازم کلی هزینه و سختی های من ؟ حرفی نداشتم بهش بگم بعدش یکی از دوستام شروع کرد به زنگیدن معلوم بود بابایی بهش گفته باهاش حرف زدم و اصرار کرد که برم خونه اونا . رفتم خونه خاله گلی و بابایی هم اونجا اومد و خاله هر کاری میکرد که روحیه من عوض شه . بعدش اومدیم خونه و فردا صبح دوباره دکتر . خود اقای دکتر نبود و یکی از مشاوراش خیلی راحت بهم گفت خانوم خوب حامله نشدی ما چیکار کنیم یکبار دیگه امتحان می...
8 خرداد 1393
1